آیا هوش افراد دوقطبی بعد از درمان حفظ می شود؟
سوال رایجی که باید در این مقاله پاسخ دهیم است که آیا این مطلب که هوش دوقطبی ها بالاست، یک امر واقعی است؟ سوال مهم دیگر این که آیا فرد می تواند پس از درمان اختلال دوقطبی ویژگی های مثبت خود از جمله هوش و استعدادهای خود که قبلاً تجربه کرده را حفظ کند؟
اختلال دوقطبی شامل طیف نسبتاً وسیعی می شود و به دلیل نزدیک بودن آن به برخی از دیگر اختلالات، گاهی در تشخیص این اختلال اشتباه می شود و به نادرست فرد را مبتلا به دوقطبی می نامند در حالی که اینطور نیست. در عین حال این مقاله بیشتر ناظر به افرادی است که مبتلا به دوقطبی هستند و در دوره مانیک احساس خود بزرگ بینی، خاص پنداری، رسالت جهانی و گرایش های معنوی دارند.(1)
فهرست مطالب:
در میان تمام رنج هایی که این دسته افراد می کشند، اما آنان ویژگی های مثبت بسیار مهمی نیز دارند.
ویژگی های مثبت مبتلایان دوقطبی
در میان تمام ویژگی های این افراد، دو ویژگی خیلی بارز و مهم است؛ یکی این که روحیه لطیف دارند و دوم این که از هوش بالایی برخوردارند.
عمده افرادی که برای درمان اختلال دوقطبی مراجعه کرده اند، در دوران مدرسه و تحصیل بسیار درس خوان و با معدل های بالا بودند که در فاز شیدایی، علاقه به حوزه های هنری مانند نقاشی، خطاطی، موسیقی و… داشته و از خلاقیت بالایی برخوردار بوده اند.
برخی ویژگی ها نیز در دوره مانیک در بعضی مبتلایان به دوقطبی و عمدتاً نوع یک آن بروز می کند که عبارت است از:
- قدرت پیش بینی و پیش گویی
- انرژی بسیار بالا
- سخنوری
- اعتماد به نفس بالا
- تفکر تیز
- درک پدیده های ماورائی و غیر طبیعی
خلاقیت و هوش دوقطبی ها
خلاقیت یعنی این که بتوانی تمام ایده های خوب را به طور منحصر به فرد در ذهنت مرور کنی سپس بهترین راه های حل مساله را انتخاب کنی. معمولاً افراد دارای خلاقیت، از هوش و ذکاوت بالایی هم برخوردارند و آن را پشتوانه تصمیمات خود قرار می دهند.
بنظر می رسد خلاقیت با اختلال دوقطبی ارتباط نزدیکی دارد. پژوهش هایی که بر پایه ارزیابی و مقایسه بین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی و دیگران انجام شده، گویای این است که خلاقیت افرادی که سابقه این اختلال را داشته اند، بسیار بالاتر بوده در مقایسه با افرادی که سابقه اختلالات روانی نداشته اند یا سابقه اختلال های دیگری مانند افسردگی را داشته اند.(2)
دو خطر جدی برای آنان
آن دو ویژگی منحصر به فردی که وجود دارد؛ روحیه لطیف و هوش است. اما این دو موهبت، عوارض خطرناکی نیز دارد که باید برای آن ها شاخصه های صحیح تعریف کرد. عمدتاً افراد بخاطر روحیه لطیف، وارد حوزه معنویت می شوند و بخاطر هوشی که دارند، وارد دنیای عمیق اندیشه و تفکر می شوند.
- قدرت فکر
- حوزه معنویت
در تمام برهه های تاریخ، انسان خود را به حوزه معنویت نیازمند دانسته و بروز و ظهور مکاتب مختلف و همچنین ادیان الهی گویای این واقعیت است.
همچنین از ابتدای قرن 21 دنیا نگرش آگاهانه تری نسبت به معنویت پیدا کرده و گرایش به معنویت به معنای ارتباط با نیروی برتر در تمام دنیا در حال گسترش است.
همچنین انسان مدرن به قدرت فکر و اندیشه خود پی برده و سرعت پیشرفت تکنولوژی کاملاً گویای این قدرت شگرف انسان است و عجیب تر از آن، کشفیات جدید فیزیک کوانتوم و قدرت ذهن انسان در خلق پدیده های مادی، حیرت آور و باور نکردنی است.
با این وجود، فرد دوقطبی گرچه به وادی معنویت و فکر، قدم می گذارد اما حوزه معنویت همیشه در طول تاریخ از موضوعات چالش برانگیز بوده است و فرد دوقطبی، به دلیل اینکه از پختگی و آگاهی لازم برخوردار نیست و بدون راهنما و شاخصه های لازم وارد وادی معنویت می گردد و همچنین بخاطر هجوم استرس و افکار ازهم گسیخته، دچار متلاشی شدن کالبد ذهنی شده و ارتباط با عالم متافیزیک پیدا می کند که خود موضوع مفصلی است.
مقاومت افراد دوقطبی در برابر درمان
لازم به ذکر است که بیشتر مبتلایان، از سن نوجوانی وارد این فضا می شوند و تجربه و آگاهی کافی ندارند و به همین خاطر چیزهایی را تجربه می کنند که در ذهن افراد عادی خطور نمی کند. سوالی که پیش می آید این است که چرا افراد در این شرایط از دستورالعمل دارودرمانی کاملاً پیروی نمی کنند؟ بعضاً پس از مدتی دارو ها را کنار می گذارند و دوباره به فاز مانیک باز می گردند؟
در شیوه درمانی رایج، داروها جلوی قدرت ذهن و هوش دوقطبی را می گیرند چرا که یا خواب آور است و یا موجب کسالت و خستگی فرد در حالت بیداری می شود. همچنین فرد به شدت از هرگونه بازگشت به سوی معنویت منع می شود.
غالباً افراد از این دستورالعمل پیروی نمی کنند چرا که تجربه ای خاص و متفاوت در دوره مانیک داشته اند که می دانند بخشی از آن واقعی بوده است و تمام آن تجربه را توهم دانستن و کنار گذاشتن آن برای چنین فردی آسان نیست.
معنویت و هوش دوقطبی در روانشناسی
فرد دوقطبی یک تجربه ناتمام معنوی دارد و سوالات پاسخ داده نشده ای که او را رها نمی کند.
روانشناسی و روانپزشکی رایج متاسفانه هیچ اصالت و موضوعیتی برای معنویت و حوزه متافیزیک قائل نیست و هیچ آگاهی از این موضوع ندارد و مادّی گرایی محض بر روانشناسی و روانپزشکی حاکم است. به عنوان مثال روانشناسی و روانپزشکی هیچ سخنی در مورد خداوند، موجودات غیر مادی، شیطان و اجنه و نحوه ارتباط آن ها با انسان ندارند و شاید آن را خرافات بپندارند در حالی که این موجودات واقعی هستند.
برای درمان دوقطبی تنها یک راه وجود دارد و آن این است که فرد از همان نقطه ای که بیماری شکل گرفته است به درمان بپردازد یعنی بسیار ضروری است که اولاً فرد درک کند که دقیقاً چه اتفاقی برای وی افتاده است و تجربه ارتباط با عالم متافیزیک که داشته چه بوده و چرا این اتفاق افتاده است؟
فرد باید تجربه ناتمام خود را در حوزه معنویت و فکر درک کند و با شاخصه های درست و در کنار یک مربی آگاه، این تجربه را تمام کند و آرام شود که در این صورت هوش دوقطبی را می تواند حفظ کند و در غیر این صورت خاطرات آن تجربه ناتمام و عجیب و مبهم، دائماً او را آزار می دهد و نمی تواند از آن رها شود.
حفظ ویژگی های دوره مانیک بدون عوارض و خطر
غالب افراد مبتلا به دو قطبی نوع یک در دوره مانیک، دسترسی به عالم متافیزیک را تجربه می کنند مثلاً برخی افراد قدرت پیش بینی بالا پیدا می کنند. بعضی درک و شهود بیشتری نسبت به امور پیدا می کنند، برخی نیت و غرض دیگران را متوجه می شوند و… این توانایی ها برایشان خوشایند است. در کنار این حس شگفت آور، از عوارض و تبعات وضعیت مانیک نگرانی دارند و این سوال برایشان مطرح است که آیا می توانم باز هم ویژگی های مثبت مانیک را در حالت عادی و امن و بدون خطر تجربه کنم؟
برای این که به این سوال پاسخ دهیم باید به ریشه اصلی این توانایی های غیر عادی بپردازیم. افرادی که به شهود و درک عینی مسائل و پدیده ها می رسند و بینش قوی تری نسبت به دیگران دارند، دو دسته هستند:
- یک عده به خواست خود و با آگاهی به این موهبت دست یافته اند؛ موهبت این گونه افراد چون ارادی و اختیاری است و فرد با خود مراقبتی و پاکسازی درونی به این قدرت دست یافته و شاخصه های تشخیص صحیح از خطا را دارد به همین دلیل خطرناک نیست.
- دومین دسته افرادی هستند که به دلیل فشارهای عصبی مستمر و شدید، دچار از هم گسیختگی کالبد ذهنی می شوند و کالبد ذهنی متلاشی شده به صورت غیر ارادی اطلاعاتی را از حوزه متافیزیک دریافت می کند که قدرت تشخیص و کنترل بر آن را ندارد؛ به همین دلیل خطرناک است و واگویه کردن این اطلاعات به واگویه و هذیان گویی تعبیر شده و فرد را متهم به اختلال روانی می کند.
در پایان می توان گفت که هوش دوقطبی و حوزه معنویت، می تواند پس از نوع خاص درمان مبتنی بر ریشه یابی صحیح و حقیقی، همچنان برای فرد باقی بماند اما پناه بردن و بسنده کردن به داروهای اعصاب و روان، برای همیشه فرد را از تجربه زندگی به معنای درست آن محروم می کند و از او یک انسان خموده، منفعل، بی انگیزه و بی هدف می سازد.
پانوشت:
(1) Bipolar disorder
(2) سانتوز و همکارانش در سال 2007 Enhanced creativity in bipolar disorder patients: a controlled study